اسکات لزوماً شکایتی نداشت، البته توجه داشته باشید. او این تولید «پرزحمت» را «یک چیز خوب» و «سرگرم‌کننده‌ترین کاری که تا به حال انجام داده‌ام» توصیف کرد. او همچنین در مورد اینکه چگونه این سریال مانند اوج تمام مهارت‌های بازیگری است که در سی سال اول دوران حرفه‌ای‌اش توسعه داده است، صحبت کرد. همانطور که او گفت، «این بخشی از چیزی است که من در مورد ساختن آن دوست دارم: هر مهارتی که ممکن است در طول سال‌ها کسب کرده باشم، از همه آن در سریال استفاده می‌کنم. بنابراین در پایان یک فصل ۱۰ ماهه، من کاملاً نابود می‌شوم.»

یکی از صحنه‌های به خصوص دشواری که اسکات به آن اشاره کرد، مکالمه بین اینی مارک و اوتی مارک در فینال فصل ۲ بود. این مسلماً مهمترین صحنه سریال تا اینجا بود، جایی که دو شخصیت اصلی ما به این درک ویرانگر می‌رسند که اهدافشان آنطور که فکر می‌کنند با هم هماهنگ نیست. این سکانسی بود که باید کاملاً بی‌نقص انجام می‌شد، اما اسکات قبلاً هرگز در کنار خودش بازی نکرده بود. همانطور که او توضیح داد:

«وقتی در صحنه‌ای با بازیگر دیگری هستید، با هم صمیمی می‌شوید و به یکدیگر واکنش نشان می‌دهید. بنابراین، به دلیل نداشتن کلمه بهتر، این در نهایت حال و هوا را دیکته می‌کند. [وقتی] تنها هستید و واقعاً با کسی صحبت نمی‌کنید، باید به آنچه فکر می‌کنید حال و هوا خواهد بود، فکر کنید، بنابراین من سعی کردم تا حد امکان آن را تغییر دهم تا آنها بتوانند چندین انتخاب داشته باشند. من فقط از بد و بی‌مزه بودن آن می‌ترسیدم. این همیشه نگرانی من با هر چیزی است، اما به خصوص صحنه‌ای که در آن نقش مقابل خودتان را بازی می‌کنید. چند روز طول کشید. ما مدتی آنجا بودیم، فقط آن را تکه تکه و در هر زمان انجام دادیم.»

صحنه دشوار دیگر در قسمت اول فصل دوم بود، جایی که اینی مارک برای اولین بار از زمان دیدن دنیای بیرون از آسانسور بیرون می‌آید. او بلافاصله سعی می‌کند دوستانش را در دفتر قدیمی‌اش پیدا کند، اما متوجه می‌شود که همه چیز جابجا شده است. آنچه در ادامه می‌آید، یک نمای بلندپروازانه و بلندپروازانه ردیابی است که به یک بازوی ربات کنترل حرکت برای یکی از دوربین‌ها، یک تردمیل دیجیتالی، چندین کات مخفی و چند دیوار CGI برای حرکت دوربین نیاز داشت. کل صحنه، که شامل دویدن زیادی از طرف اسکات بود، در طول تولید کل فصل به صورت تکه تکه فیلمبرداری شد.

با این حال، مسلماً سخت‌ترین بخش، زمانی بود که اسکات مجبور بود صحنه مبارزه مارک با آقای دراموند را فیلمبرداری کند. در یک لحظه، اسکات سرش را کمی محکم به دیوار کوبید و آنها مجبور شدند یک پزشک برای معاینه او بیاورند. اسکات توضیح داد: "من به دیوار کوبیده شدم. قرار بود دستم را بالا بیاورم - ما بارها و بارها این کار را تمرین کردیم - اما من فقط به خاطر لباسم گیر افتادم. [ما] با یک پزشک تماس گرفتیم و از این کارها. [خالق] بن [استیلر] داشت مطمئن می‌شد که حالم خوب است، سپس کمی بعد پیش من آمد و گفت، [زمزمه کرد] "راستی، خیلی خوب است.""